آروم مثل آب ریخته شدم توی برکه
آروم مثل آب ریخته شدم توی برکه
بعد از عشق هیچ چیز به اندازه منظومه شمسی و کهکشان برام هیجان انگیز نیست،مطلقا هیجی
هر شب تو حیاط می ایستم و به ماه خیره میشم ،ستاره ها رو نگاه میکنم،خیلی دلم میخواد سیارات دیگه رو هم ببینم باید یه تلسکوپ کوچولو بگیرم و با چشم مسلح نگاشون کنم،امشب که به ماه نگاه میکردم به این فکر می کردم که ما چه ترکیب های ریز اتمی باهوشی هستیم که میتونیم از این کره خاکی اسرار امیز سیارات دیگه رو هم ببینیم و از دیدنشون لذت ببریم ،..
+اشو میگه اگه عشق از تو یک شاعر نسازد هیچ چیز دیگه ای هم نمیسازد،
من از درون به اندازه کافی رشد کردم،ولی نسبت به دنیای پیرامونم بی تفاوت بودم،خب حواسم بوده ولی برام اهمیتی نداشته،از اونورم عشق ،این بیماری بدخیم روحی دوستداشتنی،و من پاردوکسی بین عشق و یک دنیای کودکانه آرمانی مادی ،چیزی که هیچ وقت دوست نداشتم براش به خودم زحمتی بدم ،ولی فکر کنم کم کم داره کف پاهام داغ میشه و میسوزه و انگار چاره ای نیست جز دویدن،مقاومت در مقابل تغییر دنیای کوچک منو خراب میکنه،میشه دنیای کوچیک خودمو داشته باشم و خودمو با این دنیای بزرگ احمقانه هم بروز و آپدیت کنم
و از پشت عینک آفتابی های مسخره دنیا رو دنبال کنم،کار کنم و پس انداز کنم،لباس مارک دار بپوشم و پرستیژ اجتماعی بگیرم ،انگشت شصتم رو به سمت رقیب هام بگیرم و تو دلم به همه این مسخره بازی ها بخندم،
میشه من خیلی وقت پیشم میتونستم این کارا رو بکنم ،ولی مسیری که من طالبش بودم مسیر کمال بوده نه مادیات و فخر فروشی ،همیشه سعی کردم در عین بودن، نباشم،همیشه سعی کردم گمنام باشم،هیچ وقت این کمیت رو نداشتم که خودم رو تایید کنم و یا کاری بکنم که تایید یا تشویق بشم و مورد توجه قرار بگیرم،توچه دیگران همیشه منو میترسونه،بنابراین همیشه مثل یک روح پیشرفت کردم بدون اینکه دیده بشم و هر وقتم ناخواسته این اتفاق افتاده و مورد توجه و تشویق قرار گرفتم احساس خوبی نداشتم،هی روزگار تف به ذات و شرف نداشته ات ، بشر ،این موجود کثیف موزی ،این راهبر بی کمال ،انسانیت رو توی کدوم چاله ای از این بیابون چال کرده که کسی سراغی هم ازش نمیگیره؟و زندگی این چاهک متعفن چه واقعیت کثیفیه که بشر دچارشه؟بعضی وقتا احساس میکنم از فشارهای مضاعف روحی روانی و احساسی دارم مثل کش ،کِش میام ولی پاره نمیشم.
مهم نوشت:
یه پست هایی هم پایین هست خوشحال میشه اگه بخونیدش و نظر بدین،مطالب اینجا نوشته میشه که خونده بشه و نظر بدین ،کسانی که مطالبمو دنبال میکنن خوشم میاد یکی از بچه ها واسم کامنت گذاشته بود من نوشته هات رو میخونم ولی میترسم برات کامنت بذارم،شبیه این کامنت رو من بارها دیدم از وبلاگهای قبلیم هم همچین چیزی بوده ولی بخدا من ادم اروم و بی آزاری هستم اینو کسی میفهمه که باهام ارتباط نزدیک برقرار کنه و به یه شناخت نسبی ازم داشته باشه،من یه جونور پیچیده و بی آزار هستم که به انسان ها شباهت زیادی دارم تازه آداب و معاشرت درست رو هم بهتر از خیلی هاشون میدونم